آنچه که عصر دیروز بر روی سکّوهای ورزشگاه ارومیه مشاهده کردیم، هیچ نشانی از مدارا، برادری و نوع دوستی نداشت و برای توصیف هر آنچه که شنیدیم و دیدیم، باید به دنبال واژه دیگری بود؛ چیزی میان بهت و شرم، بین خجالت و ناباوری و آرزوی اینکه ای کاش کَر بودیم و نمیشنیدیم!
آری، باید گشت دنبال چیزی که یک راست برود سر اصل مطلب: "چگونه توانستند؟ چگونه دلشان آمد؟ چه شد که ایستادند و دسته جمعی توهین کردند به ما در زشت ترین هماهنگی تاریخ؟!" در پاسخ به این سوال خطیر و حیاتی، انسان به یاد گم شده هایش میافتد؛ منجمله یقه ای برای گرفتن و پرسیدن اینکه: "چرا تماشاگرِ نوعیِ فوتبال، مرزها را چنان رد میکند که انگار قانون حاکم بر استادیوم، قانون جنگل است! و انگار ورزشگاه ارومیه، بی قانون ترین و یله ترین مکان دنیاست! و گویی اخلاق و انصاف و برادری و مهر و عطوفت و در یک کلام، انسانیّت را باید صرفاً در پشت درب های آن جستجو کرد؟!" آن هم اگر یافت شود!
شاید حداقل دلیلی هرچند نادرست برای شعار علیه داور یا بازیکن سابق وجود داشته باشد، اما توهین و شعارهای ضدّقومیتی -آن هم قومیّتی خاص که سالهاست در فوتبال ما رایج شده است-، اتفاقی است غیرقابل انکار و توجیه و به نظر میرسد هنوز دلیل آن از سوی هیچ جامعه شناس و یا مسئولی، ریشهیابی نشده است.
از سوت شروع بازی تا پایان آن، هواداران تیم میزبان بی هیچ دلیل و توجیه قانع کننده ای، اقدام به سر دادن بدترین و رکیک ترین الفاظ علیه تیم مهمان و قومیّت و شهر منتسب به آن نمودند، بی آنکه باکی از برخورد یا مجازات خاصی داشته باشند.
با توجه به شرایط و موقعیت اقلیمی و ژئوپلیتیکی کشور عزیزمان که الحق و الانصاف به زیباترین شکل ممکن، انواع و اقسام مردمان، با فرهنگ ها و گویش های مختلفی را در خود جای داده است و نیز از آنجا که نماینده هایی از هر قشر و قوم و مذهبی در لیگ های مختلف فوتبال کشورمان حضور دارند -نماینده هایی که بازیکنانشان در نهایت تشکیل دهنده یک تیم واحد به نام تیم ملّی کشورمان هستند-، حقیقتاً بسیار کودکانه و جاهلانه است که هواخواهی بخواهد نماینده یک شهر دیگر را در شهر خود با الفاظ رکیک و شعارهای ناپسند به سخره بگیرد.
هیچ قومیّت و قشری در کشور ما نمیتواند ادّعای رجحان بر سایر اقوام را داشته باشد، مگر از منظر ادب، اخلاق، تقوا، شخصیّت و فرهنگ که این ادّعا نیز در عمل و کردار مردمان آن قوم، به زیباترین وجه جلوه می نماید. ای کاش می دانستیم که توهین و هتّاکی و فحاشی، هیچ تیم و قومی را نمیتواند صاحب برتری و عزّت و فضیلت نماید.
شایان ذکر است که آنچه در فوتبال روز دنیا میبینیم، شدّت برخورد با چنین پدیده شومی است که متاسفانه در کشورمان تاکنون شاهد چنین رویکردی نبوده ایم. فوتبال اروپا -که با محرومیت تماشاگر مگر در شرایط بسیار حاد همیشه مخالفت کرده است-، بی درنگ در برابر شعارهای نژادپرستانه علیه یک تیم یا بازیکن، احکامی سختگیرانه را برای تماشاگران و تیم متخلّف وضع مینماید تا سایه شوم نژادپرستی جای خود را به برابری و برادری دهد.
شایسته و بایسته است که کمیته انضباطی فوتبال ایران نیز بسیار جدّی این قضیه ضروری را پیگیری کند تا این بی فرهنگی رایج در ورزشگاه های شمالغربی کشور، به طور کلّی ریشهکن گردد.
از سویی، هر هواداری که به خود اجازه میدهد علیه قومیتی خاص شعار نامناسب بدهد، بایستی بداند که مستقیماً فرهنگ شهر و خانواده خود را نمایان ساخته است و بس! و از طرفی، شاید شعارهایش لحظه ای در تخریب تیم حریف توفیق یابد، اما در اصل، آنچه که تخریب میشود، فرهنگ و اصالت شهر میزبان است!
با تمامی این تفاصیل، عقبماندگی تاکتیکی یا تکنیکی فوتبال ما، موجب سرافکندگی و خجلت نخواهد شد؛ بلکه آنچه موجب حقارتمان می گردد، عقبماندگی فرهنگی و به فراموشی سپردن اصالتمان است!
آری! مخلص کلام این است که هم اکنون باارزش ترین و گرانسنگ ترین سرمایه مان بر روی سکّوهای سرد و خشک و نیز لابلای پوست تخمه و ته سیگارهای ورزشگاه هایمان، گُم شده است. شاید کسی بپرسد: "کدامین اصل گرانبها؟" آن وقت کنارش میکشم، دست هایش را میگیرم، زُل میزنم توی چشمانش و میگویم: "اصل برادری، ای برادرجان!
آیت الرحمن صالحی
نظرات