یادداشت: پایان عصر ریش‌های رنگ شده روی صورت دخترها

یادداشت: پایان عصر ریش‌های رنگ شده روی صورت دخترها

این، پنج‌شنبه‌ای برای فراموش‌نکردن بود. پنج‌شنبه‌ای که از ورزشگاه آزادی، یک «خانه» ساخت. نه یک قصر باشکوه اما یک خانه واقعی. حتی با چکه ابدی سقف‌ها و ساندویچ‌های نقض‌کننده حقوقِ بشر

پایگاه خبری کرمان ساکر– دلِ گرم و عقلِ سرد. برای کامل‌کردن توازنی که آرام آرام در حال شکل‌گرفتن است، به چنین چیزهایی نیاز داریم. پس؛ به جای همه آیه‌های یاس، به جای همه جمله‌هایی که می‌خواهند با مانور روی سکوهای خالی و فنس‌ها توی ذوقِ شهر بزنند؛ شادی‌های گل امروز را برای خودمان برمی‌داریم.

یا لحظه‌های همخوانی با بلندگوی ورزشگاه که «حسرت و امید» را در یک خط کنار هم قرار دادند. این، پنج‌شنبه‌ای برای فراموش‌نکردن بود. پنج‌شنبه‌ای که از ورزشگاه آزادی، یک «خانه» ساخت. نه یک قصر باشکوه اما یک خانه واقعی. حتی با چکه ابدی سقف‌ها و ساندویچ‌های نقض‌کننده حقوقِ بشر! خانه‌ای در غربِ تهران. خانه‌ای برای خودمان.

آزادی را همیشه دوست داشته‌ایم. همین‌جا بود که ایستگاهی علی پروین، صاف رفت توی دروازه کویت و برای آخرین بار، قهرمان آسیا شدیم. همین‌جا بود که خداداد، اولین ضربه را به استرالیا زد. همین‌جا بود که دایی، مچ الدعایه را خواباند.

همین‌جا بود که نصرتی، انتقام‌مان را از بحرین گرفت و یحیی بعد از پیروزی تلخ در مسابقه با ایرلند، با سریع‌ترین استارت ممکن خودش را به رختکن رساند و اشک‌هایش را از همه پنهان کرد. آزادی را همیشه دوست داشته‌ایم. شاید حالا کمی بیشتر.

حالا که (شاید) دیگر هیچکس مجبور نباشد صدای‌اش را کلفت کند، حالا که دیگر گریمورها از تک و تا نمی‌افتند. پایان عصر ریش‌های رنگ شده روی صورت دخترها رسیده و فرار و دلهره‌ای هم در کار نیست. حالا که آدم‌ها از پایتخت، چیزی بیشتر از تکه‌پاره‌های گریبان‌شان می‌خواهند.

در اگر چه نیمه‌باز اما، منظره آن‌طرف پیداست. تصویری تازه از ورزشگاهی که دوستش داریم. زیباتر و باوقارتر از همیشه. جایی برای نزدیک‌ترین شدن به رویاهای دور. جایی برای (تندتر) تپیدنِ قلب‌ها.

*محمد حسین عباسی / یادداشتی برای دیدار تیم های ملی فوتبال ایران و کامبوج و ورود زنان به ورزشگاه آزادی در یک بازی رسمی ملی پس از انقلاب سال 1357

نظرات

نظر دهید